نتایج جستجو برای عبارت :

بونگ جون-هو: علاقه ای به ساختن فیلم برای سینمای هالیوود ندارم

در جدیدترین اخبار بونگ جون-هو (Bong Joon-ho) کارگردان فیلم Parasite (انگل) گفته که علاقه ای به ساختن فیلم برای سینمای هالیوود ندارد. این کارگردان کره ای برای فیلم انگل امسال جایزه نخل طلای جشنواره کن را دریافت کرد و در مراسم اسکار 2020 نیز یکی از شانس های برنده شدن جایزه بهترین فیلم خارجی زبان است. به زودی قرار است فیلم انگل در آمریکا اکران شود و حال بونگ جون-هو با این فیلم در جشنواره تورنتو حضور دارد.

ادامه مطلب
بونگ جون هو کارگردان‌هایی را که در حال حاضر به کار آن‌ها علاقه دارد، انتخاب کرد و نام یک ایرانی هم در میان آن‌ها دیده می‌شود.
 
بونگ جون هو با تاریخ سازی که در نود و دومین دوره جوایز آکادمی اسکار انجام داد، اکنون جزو فیلمساز‌های مطرح جهان محسوب می‌شود.
فیلم اجتماعی و هیجانی بونگ جون هو اولین جایزه اسکار کشور کره جنوبی را دریافت کرد و به اولین فیلم خارجی زبانی تبدیل شد که جایزه بهترین فیلم آکادمی اسکار در بخش بهترین فیلم را به خود اختصاص
بونگ جون – هو، کارگرده سرشناس کره ای سازنده آثار بزرگی همچون « میزبان » و « خاطرات قتل » بوده است. یکی از ویژگی هایی که بونگ جون –هو را از دیگر کارگردانان کره ای متمایز می کند، عدم پایبندی او به قوانین ژانر است. در واقع آثار این کارگردان را نمی توان در ژانر مشخصی دسته بندی کرد چراکه وضعیت خط روایی داستان در طول مسیر چندین بار تغییر می کند و تماشاگرش را غافلگیر می کنند. جدیدترین ساخته جون – هو فیلم « انگل » است که حائز تمام ویژگی های کارگردانی
خببببب ! این سریال رو هم تموم کردم! یه سریال کره ای خیلی بامزه بود :))) هنوزم دارم میخندم :))))))) 
قضیه اینه که دو بونگ سونگ، یه دختر ریزه میزه ست که یه قدرت ماورایی اجدادی داره و زور و بازوش از هر آدمی بیشتره. مثلاٌ میتونه با یه انگشت ماشینو جابجا کنه، یا مثلاٌ اگه پاشو رو پای کسی اتفاقی بذاره طرف انگشتاش میشکنه. یا وقتی میپره کل خونه میلرزه D: و حالا ماجراهایی پیش میاد که خودتون باید ببینید.
به نظر من فیلم سعی داشت بگه به خانم ها توی جامعه ظلم میشه و
انشای بسیار زیبای یکی از دوستام، حتما بخونیدش!
مستی به وقت نیمه شب
درست در تکاپو برای یافتنی اوجی دردناک برای این سری که گرمای پرواز بر فراز نوشته را بال بزند و بعد در نقطه ای که انتظارش را ندارید با ترس سقوط آشنا کند.

ادامه مطلب
اگه به ژانر عاشقانه- کمدی و فانتزی علاقه دارید که برید لذتشو ببرید و کیف کنید و در کنارش یک داستان جنایی رو هم دنبال کنید :)
و اما داستانش: بونگ سون دختریه با یک قدرت ماورایی! مثلا یکی رو می زنه طرف پنجاه متر اون طرف تر میفته :دی  از این ور مین یانگ که رئیس یک شرکت بزرگ تولید بازیه با دیدنش اونو به عنوان بادیگاردش استخدام می کنه! از طرف دیگه تازگی ها تو محله بونگ سون چند تا دختر ربوده شدن و پلیس با مجرمی باهوش طرفه...
خیلی دوستش داشتم و از دیدنش بسی
داشتم فکر می‌کردم اگه فیلمساز شدم و خواستم فیلم عاشقانه بسازم نقش اول مرد و زن رو زن و شوهر واقعی می‌ذاشتم... والا... خانومه یه دکمه لباس به زور داره واسه شوهرش می‌بنده...
اصلاً من و فیلمسازی؟! واو استبعاد؟
راستش از خدا پنهون نیست، از شما هم پنهون نباشه، من از همون ترم پنج قصد انصراف از دانشگاه داشتم که بنا به دلایل خانوادگی نشد. فلذا بر آن شدم که کنکور ارشد را بنشینم  رشته‌ی سینما یا ادبیات نمایشی  بخوانم.
بدیهی‌ست که هر کس رشته‌ی یک چیزی را
 
ترک اعتیاد و روش های درمان آن
اگر چه عوارض ثانویه اعتیاد در بین گروهی از معتادین كه به دلیل فقر و تنگدستی امكان تامین هزینه زندگی خود را ندارند ،سبب می شود كه برای خرج اعتیاد خود دست به هر كاری بزنند ، نسبت به سر و وضع و بهداشت فردی بی تفاوت شوند و در یك كلام مشمول تمام صفاتی كه جامعه به معتادان نسبت می دهد باشند اما این عمومیت ندارند و اكثریت معتادان را شامل نمی شود.
 رش ، او را به وادی خلاف سوق می دهد. خوشبختانه مدتی است كه در قوانین تجدید نظ
الان یک ماه بیشتره کرونا اومده
عید نتونستم برم تهران
دلم خیلی تنگ شده برای مامانم اینا
هرروز بیشتر روزمرگی با خودش منو غرق می کنه
بیشتر آشپزی، سریال دیدن و کتاب خوندن
جدیدا دو تا کتاب گرفتم که بخونم ولی حوصله شروعشو ندارم
امروز بعد از کلی وخت حمام رو درست کردیم، کفش آب میداد به راهرو. مجبور شدیم کل کاشی ها رو عوض کنیم.
یه دار قالی خریدم ولی مدتهاست داره خاک می خوره، دیگه علاقه ای بهش ندارم
علاقه ای به هیچ چیز ندارم.:(
 الان یعنی زمانی که تا حدودی تموم مراحل پشت سر گذاشته شده باید بگم من اصلا به شغل معلمی علاقه ندارم ، هیچوقت از بچگی تا الان به تنها شغلی که فکر نکردم معلمی بوده ... 
دو روز پیش برای مصاحبه گزینش با هزار جور دردسر تهران بودم ...
تو راه همش به این فکر میکردم چرا وقتی علاقه ندارم دارم ادامه میدم ، وقتی رسیدم تهران برای مصاحبه وقتی اون خانم پرسیدن چرا میخوای معلم شی ؟ سکوت نکردم همون لحظه جواب خودمو گرفت ، من دارم ادامه میدم فقط بخاطر اینکه عاشق ارت
شدیدا دوستش دارم ولی جرأت ندارم... فقط گریه ست آثارم ولی جرأت ندارم...
 
 سکوتی لعنتی بین من و او...دهد هر باره آزارم ولی جرأت ندارم...
 
 دلم فرمان دهد: تو صحبتی کن!بله! دل کرده اجبارم ولی جرأت ندارم...
 
 بگوای دل بگو که دوستش دا...همین دل کرده احضارم ولی جرأت ندارم...
 
 دگر کارم به سمتی رفته کـِ ـمْروزدگر سر، داده اخطارم ولی جرأت ندارم...
 
 خدایا سختتر از بی کسی چیست؟!سکوتم... قلب اِدبارم... ولی جرأت ندارم...
 
دو جمله از سخنهایم بداند،شود مجموع اشعار
اینكه سلاح فروخته شده دراثرتعویض محل فروش یامدت زمانی بالاارزش بالایی میافت برای دونالدوحشت آفرین بود.
اوهمیشه ازیادآورشدن عبارت كاغذفاقدارزش واهمه نداشت.معاهدات اسلحه وغیره بیشترزیان نصیبش میكردند.
امكان داشت كشورهاسلاح هارامهندسى معكوس كنند.ازآن جهت تحمیل قوانین استفاده كنندیاازآن بعنوان جانشین طلاودلاراستفاده كنند.
فكراوسراسرسودآورى نداشت دركل بروزبودن همه سلاح هادركشورهاراخواستارنبود.
میشناسم
ساقی را 
عاشق است 
از این رو 
مرزی ندارم ...
 
عشق به این دنیا بده کارم 
با اینکه
از کسی
قرضی ندارم ...
 
به کفر من شک نکن 
خمره ایمان من محکم و مستحکم است
لرزی ندارم
 
 
دلبر من دائمن بر در دل حاضر است 
هر چه که گفتید 
بگویید
 
من
با شما
عرضی ندارم ... 
 
 
 
 
 
اولین جایی که تو سال جدید رفتم محل کارم بود، نه شیفتم و نه آنکال، ولی نیاز بود که برم. همیشه اولویت اولم تو همه چی حال خوب خودم بوده و رضایت مندیم، حتی اگه هیچ کس اهمیت نده، حتی اگه فقط خاطره شه. بعضی وقتها حس میکنم خدا منو آفریده برا تجربه کردن اولین ها، هیچ وقت دوست ندارم خیلی چیزها رو توضیح بدم، چون خیلیا تصوری ازش ندارن و منم تصور ساختن تو ذهن بقیه رو دوست ندارم. حس خوبی به سال 98 دارم.
بسم الله
به گمانم حال بدم برای کتابهایی است که مدت هاست نخوانده ام. حدودا یک ماه
کتاب های الکترونیکی را دوست ندارم.
کتابخانه هایی که عضو هستم کتابهای مورد علاقه ام را ندارند.
و بعلت گرانی کتاب و مابقی وسایل بیشمار کارم، امکان خرید همه کتابهایم را ندارم.
و افسرده ام از کتاب هایی که نخوانده ام .
روزهای کشدار و گرم تابستان طعم گس ی دارد . و همینطور طعم تنهایی
پایان نامه نیمه کاره ای که اصلا حوصله تکمیل کردنش را ندارم.
برای خودت وقت بذار. لباس مورد علاقه‌ت رو بپوش و رژ خوش‌رنگت رو بزن. آهنگ مورد علاقه‌ت رو پلی کن و برو جلوی آینه باهاش برقص. اهمیت نداره اگر بلد نیستی برقصی. هیچ‌کس اولش بلد نیست. اما اونی که باید تو رو کشف کنه خودتی. اونی که باید پیچ و خم‌ها و ظرافت‌هات رو پیدا کنه، در وهله‌ی اول خودتی.که اگر متوجه‌شون شدی، اون موقع‌س که می‌تونی به بقیه یاد بدی دوسِت داشته باشن و برات ارزش و احترام قائل بشن. اون موقع‌س که می‌تونی خودت باشی و از خودت بودن ن
بگو چرا بنویسم به دفتری که ندارمهنوز هم غزل از حال بهتری که، ندارم غم آنچنان نفسم را گرفته‌است که اینکامید بسته‌ام اما، به ساغری که ندارم دلم هوای تو دارد ولی چگونه ببندمهزار نامه به پای کبوتری که، ندارم؟ به رغم آن که نبودی، همیشه پایِ تو ماندمکه سخت مؤمنم اما، به باوری که ندارم اگرچه بافتنی نیست راه ِتا تو رسیدنبه جز خیال، ولی کار ِدیگری که ندارم شبیه ابر بهاری، دلم عجیب گرفتهکجاست شانه ی امن ِبرادری که ندارم؟ #سجاد_رشیدی_پور
سلام.دختری 25 ساله هستم.حدود دو ساله به پسری علاقمند شدم و با وجود مخالفت های زیاد خانوادش نامزد شدیم.برای رسیدن بهم خیلی سختی کشیدیم. ولی الان یه مدته وقتی بمن زنگ میزنه ذوقی ندارم وقتی تماسمون از 5 دقیقه بیشتر میشه به هر بهانه ای میخام تماس و قطع کنم.یه زمانی زنگ که میزد خواب بیدار میشدم باهاش حرف میزدم ولی الان نه. پسره خوبیه جدیدا تماسا از طرف اونه و من کمتر زنگ میزنم. مشکل خاصی نداریم فقط ایشون خیلی گرمن و من نه. خیلی از نظر فکری تحت فشارم که
سریال کره ای Manhole Feel So Good 2017با بازی کیم جه جونگ و یوئی
نام ها: Manhole: A Strange Land / Wonderland’s Feel – دریچه زمان / گودالمحصول:2017کره جنوبی از شبکه KBS2ژانر: #فانتزی | #کمدی | #عاشقانهتاریخ پخش: 18مرداد1396 – 09Aug2017قسمت ها: 16 قسمت مدت زمان: 60 دقیقه
بازیگران:Kim Jae Joong – Uee – Baro – Jung Hye Sung
خلاصه داستان:بونگ پیل(کیم جه جونگ) علاقه ای به درس و رشته ای که خونده نداره. و وقتی خبر ازدواج سو جین(یوئی) رو میشنوه از زندگیش ناامید و دلسرد میشه. تا اینکه تصادفی به داخل دریچه ای میافت
امروز در حسرت فرصت های از دست رفته ی قبل هستم فرصت هایی که برای مطالعه ی بیشتر بیشتر و خیلی بیشتر داشتم، وقت و زمان و فرصت هایی که برای بدست اوردن مهارت های بیشتر و بهتر از دست دادم.
فرصت هایی که داشتم برای اشتباه کردن و نکردم، اشتباه نکردم. و الان امروز باید کارهایی رو انجام بدم برای درآمد که هیچ علاقه ای به اون ها ندارم
باید وقتهام رو برای جاها و کسانی بگذارم که دوسشون ندارم و یا علاقه ای با بودن با اونها ندارم .
قبلا میتونستم با تلاش و انجام د
زندگیم توی یه طوفان وحشتناک گیر کرده. نمیتونم با خانوادم صحبت کنم و حس های درونیم رو باهاشون درمیون بذارم. نمیتونم یهشون بگم که به هیچ وجه به فرهنگیان و معلمی علاقه ندارم..میدونم اگر یخوام کنکور بدم تمام وقتم رو روی کنکور بذارم و واقعا برای قبولیش درس بخونم از هدف و علاقم دور میشم. اگرم بخوام به هدفم برسم نمیتونم به کنکور کامل برسم. اگرم بخوام جفتشون رو بخونم.. هر دو نصفه میشه. خانوادم میگن یهونه میاری و برنامه ریزی کن. چی میتونم بگم جز چشم؟!مج
من هیچ وقت علاقه ای به دیدن فیلم های خاطرات نزدیک ندارم...احساس میکنم خاطره ی شفاف توی ذهنم را کدر میکند و تغییر میدهد...ولی وقتی خاطره توی ذهنم تثبیت شد دیگر برایم فرقی نمیکند..
 
 
مثل  کلمات جدیدی که از وجودم روی کاغذ مینویسم و علاقه ای به خواندن دوباره شان ندارم.احساس نوشخوار به من دست میدهد...متن های قدیمی چنین حسی را اما به من القا نمیکنند و اینگونه میشود که من متن هایم را دوباره خوانی نمیکنم و هیچ گاه ویرایش نمیشوند..
 
 
غلط های املایی و ..
سلامی دوباره!
من هیجده سالمه و حدود شصت و چند روز دیگه کنکور تجربی دارم. اوایلی که وارد راهنمایی شدم بخاطر یک سری اتفاق( بعدا مینویسمشون) میخواستم پزشک بشم. خواسته اون موقع من فقط بخاطر عشق و علاقه و اون اتفاقی که قراره بنویسم بود.
چند وقت بعد دوست داشتم یک فیزیک دان بشم. گذشت و فهمیدم فیزیک دوست ندارم و علاقه اصلی من شیمیه.
شیمی جان چهار ساله که عشقمون پایداره، سایه ات مستدام عزیزم!
ولی بازم طی یک اتفاقاتی(که اینم مینویسم) شیمی رو خیلی دوست ندا
وضعیت جسمیم نگران کننده ست. آخرین بار اواخر تیر این حالت رو داشتم. ازصبح vertigoی شدبدی احساس میکنم و باید کسی دستم رو بگیره تا بتونم راه برم! یا سرم رو از روی کتاب بر میدارم ارتعاشات رو کامل احساس میکنم.
خدایا؟ خواهش میکنم این دفعه هم به خیر بگذره! خواهش میکنم! اصلا علاقه ای به نوارمغز و سی تی اسکن ندارم...روی رفتن پیش پزشکمم بعد قطع کردن داروها روهم ندارم. مرسی.
بسم الله
امروز و دیروز و پریروز
فردا و پس فردا و احتمالا روزهای بعدش
اوضاع زندگی فعلا که یکسان است
کمی خنده و شادی
و بیشترش غم و خشم و ناسازگاری
نمیدانم این شرایط ریشه در کدام انتخاب من داشته..یعنی درست نمیدانم.
میسوزم و میسازم.
کاش بسوزم و بسازم..بسازم..بسازم..
و چقدر فاصله هست بین این ساختن و آن ساختن
و چقدر نیرو و امید و انگیزه میخواهد آن ساختن
و من چقدر فقیرم...
 
+یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله 
امروز با فعل امری آشنا می شوید که شامل ضمایر حاضر می شود ؛ برای ساختن این نوع افعال باید حرف (ت) را از اول افعال مضارع حذف کنید که همان فعل امر مذکر حاضر می باشد و برای ساختن مونث حاضر (ی) به انتهای فعل امر مذکر و برای ساختن جمع (و) به انتهای فعل امرمذکر اضافه می کنید.
مثال: تـروح ← حذف (ت)← روح    (مذکر)
روح + ی ←روحی (مونث)               روح + و ← روحو (جمع)
ادامه مطلب
سلام 
دوستان من یه کم درگیرم با خودم، با دانشگاه های ایران با اوضاع آموزشی مون. ببینید من یه intj تایپ هستم و دائم دنبال تز دادن و نظریه پردازی و عاشق کارهای انتزاعی!، من علاقه ای به رشته های مولتی مثل مهندسی و پزشکی ندارم،چرا؟
چون مباحث علمی رو میگن بعد عملی رو میخوان ،که من یکی بعد علمیم قوی تره تا عملیم!، کلا دقت کردم من خیلی به این رشته ها علاقه ای ندارم، میتونم بخونم چون هم ضریب هوشیم خوبه هم درسم ولی خودم خوشم نمیاد.
میرسیم به انسانی، من ع
وقتی   جایگاه سوم شخص مفرد به خودم میدم و تمام اتفاقات را مرور میکنم ،اینکه پسری حدود ۷سال خواستگار دختری  که،  دختر  هربارِ  بهش جواب منفی داده،پسری که عاشقِ و دختری که هیچ علاقه ای نداره ، منطقم میگه به اون دختر بگو  فرصت شناخت و زمان بده به این پسر  .اما...اما وقتی میشم خودم ،میشم بهامینی که از سال ۹۲ تا الان نمیدونم چند بار اما همیشه به خواستگاری های این فرد جواب رد داده و مجدد چند روزی این پسر دوباره خواستگاری کرده،ذهنم قفل میشه و احساسم
این نوجوونی هم داره می‌گذره. انگار هیچ‌وقت قرار نیست برم کنسرت خواننده مورد علاقه‌م و بغلش کنم بعد شبو تا صبح خوابم نبره. 
ولی یه شب با موتورم میزنم بیرون و با سرعت زیاد میرونم. درحالی که باد لای موهام می‌پیچه، احساس میکنم به هیچ‌جا تعلق ندارم. اون شب حسابی مست میکنم و ال اس دی میزنم. پسر مورد علاقه‌مو میبوسم و از H نشان هالیوود بالا میرم. آخه من ارتفاع رو دوست دارم، و پرواز رو بیشتر.
و... بعدش دیگه نمیدونم قراره چه اتفاقی بیفته.
پولیش و واکس 3 اکستریم هایبریدنت سوناکس : 

پودر اکسید آلومینیومی بسیار ریز باعث رفع نور Verkratzungen ، لایه های خشک شده و صاف شدن رنگ می شود.
براق عمیق و براق ، ترمیم و ترمیم شدید رنگ کارایی دارد.
مناسب برای بدنه
براق کننده، محافظت کننده، پولیش کاری،تشکیل لایه‌ای با دوام بر روی رنگ خودرو

شناسه محصول : 202200
در حالی که برخی از مردم در آب و هوای گرم و آفتابی برنامه ریزی سفر و
گردش می کنند ، کسانی هستند همچون ما که به سفر در زمان های سرد تر و سفر
های زمستانی علاقه دارند و دوست دارند مناطق زیبا و پوشیده شده از برف را
مشاهده کنند .
من به شخصه آدم گرمایی هستم و زیاد به سفر به مناطق گرم و داغ علاقه
ندارم و بیشتر دوست دارم به مناطق خنک تر سفر کنم ، اگر شما نیز مانند من
به مناطق خنک علاقه دارید با ادامه مقاله همراه باشید.
در اینجا ۱۵ سفر های زمستانی وجود دار
آن حکایت که یکی بر سر شاخ بن می‌برید را شنیده‌ای حتما؛
آنکس منم.انگار کن کسی را که به خیال خود، خشت روی خشت می‌گذارد به امید ساختن، اما خشت از ستون بر می‌دارد برای ساختن دیوار؛آن کس منم.انگار کن کسی که آتشی افروخته است برای گرم شدن، اما سرمایه‌اش را می‌سوزاند؛آن کس منم.گویند رو سیاهی به ذغال می‌ماند،سیاهیِ آن ذغال منم.
سلام چطورید دوستان
من یه دخترم، ۱۸ سالمه، راستش میخوام ازتون مشورت بگیرم.
من متوجه شدم که تمایلی به ازدواج ندارم. یعنی دوست ندارم همسر باشم. اصلا با روحیاتم سازگار نیست. خیلی از آقایون علاقه دارند که همسرشون را از لحاظ مادی و مالی و جسمی و روحی و ... حمایت کنند و خانم ایشان هم از کدبانویی و تربیت فرزند و وظایف همسرداری برایشان کم نگذارد (خب امیدوارم همه کسانی که طالب ازدواجی به این سبک هستند به آن برسند)
خب بریم سراغ خودم؛
قضیه این هست که من کلا
این روز ها به مرگ زیاد فکر میکنم گاهی وقت ها انقدر از زندگی و آدم ها ناراحتم که دوست دارم بمیرم .....
اخیر یه سریال دیدم به اسم آهنگ مرگ اگر دوست داشته باشید قبل از نقد سریالی پست بذاریم که شما ایده هاتون  درمورد اسم سریال به اشتراک بگذارید ^_^ 
من عمری طولانی نمی خوام داشته باشم .....چون واقعا خستگی عمر طولانی ندارم تا ۲۴ _۲۵  زنده باشم راضی ام ....
۱_خب اول از همه دوست  دارم یه بار دیگه کنکور بدم و دکتر بشم ( محاله ) 
۲_ همه  نذر و نیاز هامو برآورده کنم
چی میشه یه دلخوشی برای یه آدم؟؟؟!!
 
زمین تاریک تر از اون چیزیه که میشه فهمید .. آدمی بهشت خودشو کجا می سازه؟؟
گاهی دل، قلب، ذهن و فکر .. ظرفیتی برای ساختن دوباره نداره .. دست دل و قلب و ذهن و فکر کوتاهه از ساختن .. لازمه یه مرور مجدد کنه .. دوباره حقیقت رو جستجو کنه ..
حرف آخرکارآفرینی به‌عنوان یک فرآیند مملو از ریسک که بر ابتکار، توانمندی و علاقه کارآفرین تکیه دارد باعث رشد کارآفرین و جامعه می‌شود. طبیعتاً با توجه به ریسکی که ذاتاً با کارآفرینی همراه است با قدم گذاشتن در این مسیر نباید انتظار داشته باشید که همه‌چیز به خوبی و به بهترین شکل ممکن به‌پیش برود. بااین‌وجود، با توجه به آنچه که در این مطلب ذکر شد و با مطالعه و کسب آگاهی بیشتر، در کنار علاقه و ایمانی که به کار خود دارید، در نهایت می‌توانید میو
نام سریال: زن قوی دو بونگ سونژانر:فانتزی/اکشن/کمدی/رمانتیکنویسنده:Baek mi kyung (نویسنده سریال عشق من ایون دونگ)کارگردان: Lee hyung min (کارگردان سریال های‌ سانگ دو بیا بریم مدرسه،ملکه برفی، متاسفم دوست دارم،مربای پرتقال)بازیگران اصلی: پارک بو یونگ (بازیگر سریال اوه روح من)پارک هیونگ شیک ( عضو سابق گروه ZE:A، بازیگر سریال های جامعه مرفه، هوارانگ، وارثان)جیسو (بازیگر سریال های مامان عصبانی، تشویق کن، پزشکان، ورق برگردان، خارق العاده، عاشقان ماه)سال پخش:
گذر زمان واقعا میتونه تغییرات اساسی ایجاد کنه.
مثلا منی که از چند نوع غذا به شدت بدم میومد الان دیگه برام تفاوتی ندارن یا مثلا جاهایی که هیچ علاقه ای بهشون نداشتم رو الان با علاقه میرم و حتی هم صحبتی با خیلی ها رو که روزهایی شده بود عادت هر روزه م رو دیگه تمایلی بهش ندارم.
زمان و روزهای زندگیمون یکی یکی داره سپری میشه و من این روزها به شدت گذر اون رو در زندگیم حس میکنم.
همه ش حس میکنم زمانِ یکسری چیزها داره میگذره و دارم از زندگی عقب میافتام در ح
چرا هرشب حوصلم سر میره؟ :( کنترل تلوزیونم ازمون گرفتن نمیزارن سریال ببینم .
داشتم فکر میکردم داشتن یه تلوزیون شخصی هم نعمتیه :( 
به یه چیز دیگه هم داشتم فکر میکردم که من که از عکاسی و عکس ن سر رشته دارم و نه علاقه و نه هیچ چیز جالبی برای عکس گرفتن چرا دارم حجم اینترنتم در اینستا فنا میکنم؟ به اینستا علاقه ندارم دلم یه جایی میخواد که یه چیز جالب و خوب داشته باشه :( 
تنها شبکه ای که میمونم همیشه همینجاست ینی وبلاگ نویسی. 
عاااا داشتم میگفتم حوصلممم
حقیقتاً دلم تنگ شده که وقتی بعد چند ماه غزل رو میبینم باهم دعوامون میشه که کی حرف بزنه :)))) رفیقم کجایی؟ دقیقا کجایی؟ 
+ فردا ناهار ندارم :| پس انگیزه ندارم و منتظر این باشید که بیام بگم نرفتم :))))))))
+ این هفته رو به معنای واقعی گند زدم! جنبه ندارم. همه یکصدا بگین خاک بر سرت :|
دختری 28 ساله هستم که شغلی ندارم و اوضاع مالی بدی دارم، همه مردم را می بینم که ازدواج می کنند و تشکیل زندگی میدن ولی من هیچ علاقه ای به ازدواج ندارم و نسبت به ازدواج کاملا سردم، قصد دارم تمام عمر مجرد باشم ولی از آینده میترسم.
از اینکه بی خانواده و بی کس و کار بمونم. از اینکه تو تنهایی مطلق دفن بشم، از اینکه مریض و زمین گیر بشم و هیچ فریاد رسی نباشه، پدر و مادرم رفته بودن مکه و به تازگی برگشتن، تمام مدتی که اون ها نبودن من تو خونه تک و تنها بودم، ا
نه!
کاری به کار عشق ندارم! 
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم 
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا
هر چیز و هر کسی را
که دوست‌تر بداری
حتی اگر که یک نخ سیگار
یا زهر مار باشد
از تو دریغ می‌کند...
پس
من با همه وجودم
خود را زدم به مُردن
تا روزگار، دیگر
کاری به من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته می‌گذارم...
تا روزگار بو نَبَرد...
گفتم که
کاری به کار عشق ندارم!
قیصر امین پور
نه!
کاری به کار عشق ندارم!
م
ن هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا
هر چیز و هر کسی را
که دوست‌تر بداری
حتی اگر که یک نخ سیگار
یا زهر مار باشد
از تو دریغ می‌کند...
پس
من با همه وجودم
خود را زدم به مُردن
تا روزگار، دیگر
کاری به من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته می‌گذارم...
تا روزگار بو نَبَرد...
گفتم که
کاری به کار عشق ندارم!
قیصر امین پور
اضطراب کروناست یا بهم‌ریختگی هورمونی در زمان پریود یا هر دو نمی‌دانم؟ اما حالم خوش نیست. مرهمی نمی‌جویم، که می‌دانم صبر است که مرهم است و نه جز این. اما مدام با خودم تکرار می‌کنم: قرار است چه بلایی سرمان بیاید؟ نگران بابا و مامان و مادرجونم، نگران میم، نگران خودم و عین. تاب و تحملم کم شده. کاش کش نیاید، کاش چندسال بگذرد و همه باشیم...
کاش ...
من توان مصیبت دیدن ندارم. من پناهی ندارم، خدایی ندارم، مرهمی ندارم. من تنهایم و می‌ترسم.
+ ممنون میشم یه خیری پیدا بشه معلم دینی ما رو متوجه این مسئله کنه که کسی که سر کلاسِ واقعیِ دینی با ری ری میز اول از ماجراهای پسر مش رجب با زنش شمسی خانوم حرف میزده قطعا علاقه ای به شنیدن ویس درسای دینی در فضای مجازی نداره :) نداااااااااااااااره :)))) وقتی نوتیف «گروه درس دینی» میاد میخوام گوشیمو خووووورد کنم :)))) 
+ ضمن اینکه دلم برا هودی بنفش مخملی ری ری، دست خط افتضاحش، لپای سرخ و سردش، ارتودنسیای آبیش و بغل سفتش که در کسری از ثانیه آدمو تبدیل ب
قضیه اینه دلم میخواد وا بدم. دلم میخواد همه‌ی رویاهامو خاک کنم و وا بدم از تصویرایی که تو ذهنم ساختم. شاید الان بیشترین چیزی که دلم میخواد اصن همینه. تسلیم شدن. نمیدونم چرا اون صدای درونم خفه نمیشه و میگه دووم بیار. میگه گوشتو به توران خانوم بده که میگفت غم بزرگو به کار بزرگ مبدل کرده. قلیم میسوزه، سرم درد میکنه، و انرژی ندارم دیگه من. همش یاد اون حرفت میفتم که میگفتی انرژی ندارم من. نازنین انرژی ندارم. حالا من مدت‌هاست انرژی ندارم و سینه خیز ا
احساس نداشتن به همسر : موضوع مهمی است که می تواند تمامی ابعاد زندگی را تحت تاثیر قرار دهد.
در زندگی زناشویی، برای هر دو طرف هیچ چیز سخت تر از شنیدن عبارت “من شما را دوست ندارم” نمی باشد.
اگر این علائم را در زندگی با شریک زندگی خود مشاهده کنید، به همسر خود را کمی بیشتر دقت کنید.احساس نداشتن به همسر
نشانه های عدم علاقه به همسر چیست؟ هیچ چیز سخت تر از شنیدن “دوستت ندارم” از جانب همسر نیست.
عشق عامل اصلی زنده ماندن زندگی است، که گاهی اوقات در بین
حقیقتا من یک نفر نیستم 
چهار نفرم در یک جسم نیمه ضعیف که تمام تلاششو میکنه با تمام ضعفاش قوی به نظر بیاد
سعی می کنهکار و علاقه و دوستان و خانواده رو همزمان پیش ببره،کسی ازش دلخور نشه.
 برای علاقه هایی که تاالان ازشون گذشتم تلاش میکنم و نه تنها خسته نمیشم حالمن از قبل بهتره.
دبیرستان میگفتن علاقه رو بیخیال طبق جامعه ات پیش برو.بعد درکتارش علاقه ام برس.
اما حالا میگم وقتی علاقه نباشه تو ی ماشینی بی هیچ حس زندگی
حس زندگی اینروزا برام قابل لمس تر
نجار، قبل از اینکه شروع به ساختن چیزی کند، باید نقشۀ دقیق همه‌چیز را بکشد. او پیش از اینکه یک صندلی بسازد، دقیقاً می‌داند نتیجۀ کارش چه خواهد شد و اگر به اندازۀ کافی مهارت و تجربه داشته باشد، هیچ خطایی رخ نخواهد داد.
ادامه مطلب
تاوانِ تاوانِ تاوان
وقتی یه سری چیزارو میگم ، بدش میاد مامان ، اما حقیقتِ ...
 چقدر بی خود مثل دلقک باشم که فکر میکنه هیچی حالیم نیست
هیچ دغدغه ای ندارم
هیچ غصه ای ندارم
حتی یه هم صحبت تو خونه هم ندارم ... ... 
گاهی وقتا باید مُرد تا یکم به خودشون بیان... 
چشمِ من اروم ببار..‌
سلام
امروز تا ظهر سرکار بودم
عصر سردردم خیلی بدتر شد
با شمایی که نمیشناسم که تعارف ندارم راستش رو بخواید پول ندارم برم دکتر
و از طرفی هزینه های زیادی بهم اضافه شده
سخت شده
گاهی میترسم از این سردرد هام
پر از ابهام و علامت سواله زندگیم
کار هرشبم شده فکر و فکر و فکر
فکر کنم توی دایره لغات هم نمی گنجه حالم
حس میکنم محرم نزدیکه
خدایا من جز تو کسی رو ندارم..
در برکه‌ی خاموش دلم‌ ماه ندارمجز ترک تو ای عشق دگر راه ندارم
انگار همه سوی دلم سنگ پراندَند...انگار دگر راهی به جز چاه ندارم
دیوانه مَخوانید منِ سَر به هوا را ...من توشه‌ای جز این سرِ گمراه ندارم
دیروز دلم خرمنی از عشق تو را داشت امروز به غیر از تَلی از کاه ندارم
هر کس به طریقی به دلم سنگ جفا زَددر سینه‌ی خود جز غم جانکاه ندارم
#آشتیانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برگرفته از @JanJiyarlr
ساختن کاردستی گل با مقوا علاوه بر لذت بخش بودن و پر کردن اوقات فراغت می‌تواند هدیه‌ی مناسب و جذابی برای کسانی باشد که دوستشان دارید.
 مقوا یکی از وسایلی است که با آن می‌توان انواع کاردستی از جمله گل را ساخت. با ساخت کاردستی گل با مقوا می‌توانید اتاق خود را تزیین کنید یا حتی در مناسبت‌های مختلف به عزیزانتان هدیه دهید. ساختن این نوع کاردستی بسیار آسان است. در ادامه ۳ روش مختلف ساخت کاردستی گل با مقوا را یاد خواهیم گرفت.
 
آموزش ساخت کاردستی گ
جوان، امید به کلی از خلق منقطع کرده و مال و جاه رفته و قبول نمانده و دین به دست نیامده و دنیا رفته، به هزار نیستی و عجز در مسجدی خراب شد و روی برخاک نهاد و گفت: «خداوندا! تو میدانی و می‌بینی چگونه رانده شدم و هیچ کسم نمی‌پذیرد و هیچ دردی دیگر ندارم الا درد تو و هیچ پناهی ندارم الّا تو»
~ تذکرةالاولیا
سلام
من هستم
کم هستم
و کمی خسته م
ببخشید که دیگه حوصله بلاگ بازی ندارم، حوصله شلوغ کاری ندارم، حوصله کامنت بازی ندارم. حوصله هیچ کاری ندارم.
نق نمیزنم،
غر نمیزنم،
کاملا بی تفاوتم
و معنی ش این نیست که برام مهم نیستین ( البته بعضیا که از اولم مهم نبودن همچنان مهم نیستن )
فقط این که عوض شدم کمی
دوز خوشحالی م کم شده
دوز بی تفاوتی م بیشتر شده
یخ شدم
اینا اعترافات سنگینیه ها از کنارشون به راحتی نگذرین :))
im a monster
می دونم و بازم اهمیتی نمیدم آه ...
سلام
پسری هستم 23 ساله و سال اولم هست که وارد عرصه دبیری در آموزش و پرورش شدم. به اصرار اطرافیان با توجه به شغلم میگن چرا ازدواج نمی کنی و فلان، در حالی که من اصلا به ازدواج فکر نمی کنم و به نظر خودم خیلی زوده در سن 23 سالگی ازدواج کردن. 
در ضمن من یک معلمم و حقوقم بسیار کم هست و با این موج گرونی بیش از حد ازدواج رو در این دوره غیر ممکن میبینم. جدای از بحث مملکت و گرونی، بنده شخصیت کمالگرایی دارم و به چیز های زیادی علاقه دارم و تشنه یادگیری هستم و دو
بسم الله الرحمن الرحیمسال ۱۳۹۵بود سال حفظ یکساله ما.من خیلی به وسیله ساختن علاقه داشتم. توی موسسه قبلی یک حوض بزرگ بود. من با اون حوض انس داشتم یک روز یک ماشین کوچک درست کردم که با سه تا باتری نیم قلم کار میکرد و خیلی تند میرفت . اون رو آوردم موسسه و روشنش کردم و
ادامه مطلب
گفتم رو کی کراش داری؟
سکوت کرده بود
تو صدای شیطنت ریختم و هی گفتم هان؟ هان؟ هان؟ :))
گفت کراش چیه من به کسی کراش ندارم این مسخره بازیا مال اوناس که با هم دوستن. 
گفتم خب به کی علاقه داری؟
گفت یکی!
یکیو تو دانشکده‌شون دوس داشت. ولی میگفت دوس ندارم به حسم پروبال بدم. حرف زدن از اون آدم بنظرش پروبال دادن بود.
یعنی یه روز اونم همینجوری ترک میکنه؟ گاهی فک میکنم واقعا چقدر خودخواه بودم که نذاشتم با پرهام ازدواج کنه :/  هرچند اشتباه بود بنظر من... ولی هیچ
گفتم رو کی کراش داری؟
سکوت کرده بود
تو صدام شیطنت ریختم و هی گفتم هان؟ هان؟ هان؟ :))
گفت کراش چیه من به کسی کراش ندارم این مسخره بازیا مال اوناس که با هم دوستن. 
گفتم خب به کی علاقه داری؟
گفت یکی!
یکیو تو دانشکده‌شون دوس داشت. ولی میگفت دوس ندارم به حسم پروبال بدم. حرف زدن از اون آدم بنظرش پروبال دادن بود.
یعنی یه روز اونم همینجوری ترک میکنه؟ گاهی فک میکنم واقعا چقدر خودخواه بودم که نذاشتم با پرهام ازدواج کنه :/  هرچند اشتباه بود بنظر من... ولی هیچ
حوصله مراسمی ک قراره اول تا آخرش معذب باشم و باکلاس بازی دربیارم رو ندارم
حوصله راه رو ندارم
و حوصله تهران رو ندارم
ترجیحم این بود ک اون تایم رو با دوستام یا مهدی بگذرونم
اما عروسی؟ ن!
تجملات عروسیشون برام هیچ جذابیتی نداره و اصن از تصورش حالم بد میشه
+ این تفاوت مرد ها با زن هاس یا من بیش تر از اون وابسته شدم؟
چرا نبودنش بهمم میریزه اما اون انگار براش مهم نیس؟
عاشقم نباش،اما بهم اعتماد کن...اعتماد از همه چی بالاتره... بالاتره از همه چی...اعتماد، مقدمه‌ی دوستیه...اعتماد، آرامشِ خاطره...اعتماد، یعنی قلب آروم...شاید دردم اینه که اعتماد ندارم...
به بشر که اعتماد ندارم هیچ،
به خالق بشر هم اعتماد ندارم... به خدا اعتماد ندارم...
چرا؟ چون حتی نمی‌دونم خدایی که می‌پرستم، همون خداییه که باید بپرستم؟ خدای من، کیه؟ اصن خدا، با من خوبه؟ یا می‌خواد چیزیو تلافی کنه؟ من از کجا باید بشناسمش؟ اصن خدا خیلی خوبه، قبول، و
اومدم بنویسم که فردا بعد از کلاسش یه برنامه توپ میریزم واسه ترکوندن همیشگی که تو ذهنم بوده... یادم میاد که این یکی دیگه از هزاران و شاید میلیون ها تصمیم هیجانی و شخمیه که تو این مدت راجع به مسائل مختلف گرفتم. اگر قرار به ترکوندنه چرا الان نه؟؟
 
 
ن دوست صمیمی این مدت من بوده ولی میخوام بگم در ارتباط با جنس مخالف کمترین اعتمادی بهش ندارم :) و به راحتی میتونم بگم عامل مخرب یک ارتباط میتونه باشه ... یه آدم میشه گفت زیبا و مهم تر سفید !:)) نمیدونم به عز
قرار بود دیگه منفی نویسی نکنم اما نمیتونم...خیلی احساس بدبختی میکنم خیلی...
احساس میکنم سربار خانواده م و این احساس هم درسته....هیچ چیز برای افتخار کردن ندارم جز بغضی که بعد مدت ها شکسته و یکم اروم ترم میکنه.
اونقدری احساس بدبختی میکنم که الان اگر فرشته مرگ بیاد سراغم با سر میپرم بغلش و میگم تمومش کن لعنتی... تمومش کن...
احساس خواری میکنم .احساس ذلت... نمیتونم توضیح بدم چون واژه ای ندارم...
خدایا لطفا اگر واقعا همه چی درست میشه فردا بیدارم کن...اگر ال
- میدونی کی آمادگی ساختن آینده ات رو داری؟
+ از کجا بدونم؟ لابد هروقت ماهی رو از آب بگیری تازه است. از همین الان؟!
- نههه لحظه ای که با گذشته ات احساس رفاقت کنی و محکم بغلش کنی. مهم نیست اگه پر از اشتباه بودی مهم نیست اگه سردرگم بودی مهم نیست هر چی بودی به خدا مهم نیست چون گذشته در گذشته. با گذشته ات رفیق باش و با ساختن آینده رفیق های بهتری برای خودت دست و پا کن 
من فیلم و سریال‌های زیادی دیدم، می‌بینم و خواهم دید...خیلیاش از روی علاقه نبوده. هیچ دلبستگی خاصی به بیشتر این سریالا یا فیلما ندارم...فقط می‌بینم که بدونم نسلی که باهاشون بزرگ می‌شم، چه علایقی دارن... با چی خندیدن و با چی گریه کردن...می‌بینم که (از این بیشتر) غریبه نشم...
بر با علامت اختصاری B و عدد اتمی 5 نوعی متالوئید ( شبه فلز ) و جسمی جامد است به رنگ بلوطی و به شکل گرد که در فلز سازی برای ساختن آلات و ادوات تنظیم حرارت مثل رگولاتورها و گرماسنج های ( ترموتر ) بسیار حساس مصرف می شود .بر را به سبب قدرت بسیار بالایی که در جذب نوترون های کند دارد ( Slow neutrons ) ، به حالت خالص یا به شکل آلیاژ ( فولاد بر ) برای ساختن میله های متحرک تنظیم کرده و در کنترل رآکتورهای هسته ای نیز به کار می برند . 
غمگین م،مضطرب م،نگران م،گیج م،خسته م،امیدوارم،سرگردان م،میلی به حرف زدن ندارم،میلی به نوشتن ندارم،میلی به خواندن ندارم،شب را روز می کنم و روز را شب،انتظاری از هیچ کس ندارم،از همه کس توقع دارم،از خودم انتظار ندارم،از خودم متوقع هستم،از خودم راضی  نیستم....چند ماه...نه چند سال...آخرین کتابی که خواندم کیمیا گر بود و ادامه ندادمش....چرا؟....دست های م قهر کرده با بوی کتاب....هر کتابی را که شروع می کنم فقط چند صفحه می خوانم و بعد می گذارم کنار....می ترس
متن و ترجمه آهنگ Senden Başka Kimsem Yok از Sibel Can
Gönül viran bir kuytu
قلب یک جای ویران
Hayat zalim bir suçlu
زندگی ظالم گناه کار
Sen geldin cennet oldu dünyam
تو آمدی و دنیام بهشت شد
 
Hiçbir aşkı duymuyorum
هیچ عشقی رو نمی شنوم (نمی فهمم)
Kalbim kırık başka aşka
قلبم برای (به خاطر) یه عشق دیگه شکسته
Bir canım var al diyorum
یک جان دارم ، میگم اونم بگیر
Feda olsun senin uğruna
فدا بشه در راه تو
 
Kaç günüm var bilmiyorum
چند روز (چقدر عمر می کنم) دارم ، نمی دونم
Ömrüm feda senin sevdana
عمرم فدا برای عشق تو
 
Senden başka kimsem yok
غیر از تو کسی رو ندار
5 دلیل برای هر کسب و کار نیاز به یک وب سایت
آیا یک کسب و کار بدون وب سایت دارید؟
ما دلایلی را می دانیم که شما ممکن است برای ساختن یک شرکت برای کسب و کار خود مقاومت کنید: "من تکنولوژی باهوش نیستم"، "آنها خیلی گران هستند"، "من وقت ندارم" یا " من به یک مورد نیاز ندارم " واقعیت این است که شما لازم نیست که به زرنگی تکنولوژی بپردازید، وبسایت حرفه ای را برای کسب و کار خود می توانید ارزان و آسان، و حتی برای شما ساده تر - بدون داشتن یک وب سایت به شما وقت و پول ه
که من از علاقه و محبتم نسبت به ترمه یا همان بته جقه نگویم! از علاقه ام به نقاشی های گل و بلبل نگویم! تقریبا تمام زندگی ام این طرح و نقش را دارد و البته اتفاقی این قالب را پیدا کردم.
دنیا دنیا ذوق کردیم از قالب جدید...
فکر کنید چقدر در طراحی این نقش ها هنر به کار برده شده...
متاسفانه مردم این دوره زمانه خارجی پسند شده اند. 
+بی خوابی تقریبا داره به 48 ساعت میرسه. این پست را هم برای تلطیف روحیه نوشتم وگرنه حتی نمیتوانم انگشتان زارم را تکان بدهم و تایپ ک
نمی خواستم نوشتن و فعالیت توی وبلاگ رو شروع کنم. دلیلش رو هم نمی دونم! کلاً نامعلوم هستم!.
الان هم علاقه ای به نوشتن و تایپ کردن ندارم. انگشتام بی میل حرکت می کنن و حالت تهوع دارم!! :/ (خب چیه؟!مثلاً حال ندارم آ).
حال سئوال پیش می یاد که چرا پس آمده ای نشسته ای پشته صفحۀ ارسال مطلب؟!. هیییییچ. اومدم فقط یه چی گفته باشم باورم کنید گاهی شما هم چندش می شوید (!!).
+ اگر بخوام ارساله مفیدی داشته باشم؟!
 توصیه می کنم کمی پری نوشت بخونید!. حداقل نوشته ای که حالم
عجب داستانی بود سونات کرویستر از کجا شروع شد چجوری تموم شد. اصلا نفهمیدم چجوری خوندمش. هیچ نظریم راجع بهش ندارم. خدایی چرا من این بشرو دست کم میگرفتم؟ شاید به خاطر زندگیش که توی درباره رمان و داستان بود نمیدونم فکر نمیکردم اینجوری بنویسه. بگذریم. 
جلو پنجره نشستمو افتاب افتاده روم. یه نسیمیم هر از گاهی میگذره. بوی تابستون میاد. نمیدونم چرا امسال اینقدر نسبت بهش علاقه مندم. معمولا از تابستونا دل خوشی ندارم اما الان خوشحالم واسه ای شش ماه اول س
من کلا همیشه همه غذاهارو دوس دارم و میخورم ولی از دست روزگار یه غذایی هس که دوس ندارم و مامانم عاشقشههههه :/ امروزم همون غذاس مامانم کلی ذوق داره برا این غذا ولی من به ناامیدترین حالت یه گوشه نشستم براتون پست میزارم :) 
این غذای سنتی شهرمون و اسمش هم گوشت ولوبیاست و شبیه آش شله قلمکار.
دانلود آهنگ گرشا رضایی به نام دل ندارم
 
از موزیک منآهنگ گرشا رضایی به نام دل ندارم به همراه شعر و کیفیت عالی
 
ترانه : علی بحرینی ؛ موزیک : گرشا رضایی
 
 
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
 
 متن ترانه گرشا رضایی به نام دل ندارم
ادامه مطلب
بدجوری رو مخمه..
این روان پزشکی..
علاقه م به روانشناسی ..ب موضوعاتش...
اینکه دوس دارم کتاباشو بخونم...
اینکه حاضرم بخاطر یادگرفتن مطالبش برم اونور و بیام و سرآمد باشم و خدمت کنم ...
دوس
دارم کارل یونگ دوم باشم...دوس دارم کتابی ازم باشه بعداز مرگم مص ابراهیم
هادی ک زندگی ادم رو بهتر کنه ....دوس دارم بعد مرگم هم موثر یاشم...
باید بیشتر درموردش تحقیق کنم..
فعلا میدونم ک کلی ایده و فکر اومد ب ذهنم..
کارکردن
توی کلینیک ها ...دعوت کردن یکی ب زندگی بهتر...توسعه
بدجوری رو مخمه..
این روان پزشکی..
علاقه م به روانشناسی ..ب موضوعاتش...
اینکه دوس دارم کتاباشو بخونم...
اینکه حاضرم بخاطر یادگرفتن مطالبش برم اونور و بیام و سرآمد باشم و خدمت کنم ...
دوس
دارم کارل یونگ دوم باشم...دوس دارم کتابی ازم باشه بعداز مرگم مص ابراهیم
هادی ک زندگی ادم رو بهتر کنه ....دوس دارم بعد مرگم هم موثر یاشم...
باید بیشتر درموردش تحقیق کنم..
فعلا میدونم ک کلی ایده و فکر اومد ب ذهنم..
کارکردن
توی کلینیک ها ...دعوت کردن یکی ب زندگی بهتر...توسعه
میدونید زشت ترین قسمت زندگی من کجاست؟
 
اینکه من "حق ندارم عاشق بشم" و "عشق رو تجربه کنم"
 
من اجازه ندارم کسی رو دوست داشته باشم
 
اجاره ندارم واسه لذت بردنم انتخاب کنم
 
و همواره محکومم به اینکه در برابر خواسته های خانواده م سر تسلیم فرود بیارم
 
من بی اختیار ترینم
 
این ظالمانه ترین و وقیح ترین قسمت زندگی منه
عشوه بی اندازه داری♬♫ معلومه که تو تازه کاری با ما سرِ ناسازگاری داری♬♫ بیخیال ما شو برو دست بردار پاشو برو نه نمیخوام دیگه تو روآهنگ جدید سامی بیگی کارت ندارم♬♫ کاری به کارت ندارم کاری به کارت ندارم میگی دل نداری آره ندارم♬♫ حوصله یِ دردسری که میاد و نمیره ندارم کاری به کارت ندارم♬♫ میگی دل نداری آره ندارم حوصله یِ دردسری که میاد و نمیره ندارم♬♫
دانلود آهنگ سهیل رحمانی دست خودم نیست
دلمو از سرِ راه نیوردم بدم دستِ تو چجوری باور کنم ا
سلام 
واقعا حالم خیلی بده همه ش دارم فکر میکنم که باید چیکار کنم، خسته شدم.
علاقه اولم کامپیوتر بود که دوست داشتم بخونم تو رویاهام هم این بود، بعد برم خارج توی اپل یا مایکروسافت کار کنم یا هم شرکت بازی سازی، بعدش بهم گفتن کامپیوتر آینده نداره هر کی خونده بیکاره. 
منم گفتم خب وافعا فایده ای پس نداره، درسته علاقه مهمه ولی با علاقه خالی نمیشه زندگی کرد،  پس رفتم سراغ علاقه دومم پزشکی که واقعا علاقه دارم، یعنی وقتی میرم بیمارستان و دانشجو ها رو
یکی از پتانسیل های هر کشوری مردم آن کشور هستن که به دلیل تعلقات خاطر و ارق ملی حاضر به همه گونه فداکاری برای سرزمین خویش هستند . و بزرگترین آرزو و دغدغه ایشان ساختن کشوری آباد و ایده آل است .
(ما در این مطب از حق تعلق وطن برای همه فرزندان یک سرزمین صرف نظر میکنیم و صر فا به نقش ویژه ملیت در اقتصاد اشاره نمودیم)
به یقین این سرمایه ارزشمند یعنی ارق ملی بسیار بی بدیل و عامل مهمی برای ساختن اقتصادی کشورهاست ، و حتی غفلت از بخشی از این انسانهای با انگ
سلام 
من پسری 19 ساله م، یکی از همسایه های ما که در مسجد محل ما هم رفت و آمد میکنند دختری 18 ساله دارند که به ایشان علاقه مند شدم، ولی هیچ کاری نمیتونم بکنم نه شرایط سنی و کاری جوری هست که بتونم برای ازدواج اقدام کنم و نه اهل دوستی و روابط نا مشروع هستم.
پارسال هم به شوخی به مادرم حرف زن گرفتن زدم و خیلی تند برخورد کرد؟ شما بگید من چیکار کنم؟
مرتبط:
از یکی از همکلاسی هام خوشم میاد اما پیش نیاز های ازدواج رو ندارم
عاشق شدم ولی سربازی نرفتم، شغل خوب ه
عجیب و باور نکردنی. مسیر تحولات و سمتی که رهسپارش هستم این گونه است. لحظه ای را به یاد ندارم که فکر این آینده از ذهنم گذشته باشد. بوی مشئوم افکار آدمیان و از آن گندتر، ظاهر فریبنده و نازیبای آنان حالم را بهم می زند. بنظر می رسد دیگر تلاش برای ساختن فایده ای نداشته باشد. باید خودم را برای یک موجود ضد اجتماعی شدن آماده کنم. گوش های گرفته دیگر رنجی ندارند، چرا که صدای رجاله ها خاموش و نامفهوم می شوند. آرام آرام. گام بر میدارم به میعادگاه. لحظه ای که
سلام
دیروز قکر میکردم چقدر موضوع دارم که دربارشون بنویسم.
اصلا مدتهای مدیدی هست که وعده میدم به خودم یا حتی اینجا مینویسم که درباره ی فلان موضوع خواهم نوشت اما....
اما هیچی...
حتی دیروز داشتم متن مورد نظرم رو توی ذهنم مرتب و ویرایش میکردم اما...
یهو توی همون دستم select all  کردم و  دکمه ی  delete  رو زدم و تمام...
بعد فکر کردم، خب چرا؟؟؟
چرا نمینویسی؟
اول گفتم حوصله ندارم!
بعد گفتم مخاطب ندارم!
بعدش گفتم بهانه و انگیزه ندارم!
و فکر کردم که در گذشته هم همه
منبع عکس

از یه پیام تبلیغاتی ِ دو روز پیش ؛ رسیدم به یه خاطره ی چند سال پیش .
یه برنامه ای بود که مورد علاقه ی من نبود و طبق تجربه های قبلی ترجیح
دادم نرم ؛ زنگ زد که بیا ؛ گفتم من علاقه مند نیستم . گفت" بیا ؛ به خاطر
من بیا و بلافاصله خندید و گفت  ولی از من نخواه که برنامه ی مورد علاقه ی
تو رو بیام . "
من رفتم ؛ اما خیلی چیزا رو هم همونجا گذاشتم و با خودم برنگردوندم . 
یه
وقتایی باید همینطوری عمل کنی . با لبخند بری و برگردی ولی لزوما همه چیز
رو با خ
سلام جناب احمدی 
بنده به دلایل شخصی یک نام خانوادگی دیگه ای انتخاب کردم برای خودم و رضایی نیستم 
دلیلش هم این هست که تو فضای بازی مثل اینترنت علاقه ندارم از کسانی که منو میشناسن 
به عقایدم درباره ی موضوعات مختلف آگاه بشن چون ممکنه بعد ها وسیله ای برای اذیت کردن بشه
رفتم که سردرگمی و بیقراری تموم شه. رفتم که بگه بابا من حالم از تو یکی به هم میخوره اصلا...
میگم بگو ازت خوشم نمیاد که برم. 
میگه این و بگم درست نیست بار منفی داره.
میگم اینجوری نشد که اومده بودم این و بگی.
میگه ببخشید اونی که میخواستی رو نگفتم. 
و میره... و میفهمم درست که نشد هیچ، خراب ترم شده.
ولی یه دختر پررو اینجاست که بعد رفتنش همون جایی که هست دراز میکشه، آهنگ گوش میده، میخنده و پشیمون نمیشه :)))
نتونستم هرچی تو دلمه بگم و به قول موراکامی به "بیما
سلام
امیدوارم حال همگی خوب باشه. یه سوال داشتم:
خودتون رو توی شرایط زیر تصور کنید و بگید کدوم شخص رو انتخاب می‌کنید؟ چرا؟
الف) کسی که بهتون علاقه داره و توجه میکنه
ب)  کسی که خودتون بهش علاقه دارید (و ممکنه حتی به شما علاقه‌ای هم نداشته باشه)
این روزها، در حال ِِ خوب و دلگرمی ِِ بودن ِِ یار، مدام با خودم فکر می کنم، به خودم! به خودمون. به تب و تاب درونمون. به ذوق ساختن، به شجاعت و جسارتی که لازمه ی ساختن هست و دست ها، دست هایی که مینوازن و گرم می کنن. دست هایی که قول میدن به هم. دست هایی که قفل میشن به هم..
+بمونه اینجا، حُسن ختام سال ِِ 97 :)
+سال نو همگی مبارک.
سلام دوستان 
پسری هستم بین ۲۵ _۳۰ و مدارک تحصیلی بالایی هم ندارم، مشکل من اینه که نمیتونم تصمیم گیری کنم وارد چه تخصصی بشم تا اون رو یاد بگیرم، هر سال هم عمرم بیهوده میگذره و من همون آدم پارسال هستم بدون هیچ شغل و تخصصی.
همه میگن علاقه ت چیه، خب سردرگم شدم، نمیدونم علاقه م چیه؟ شاید بخاطر اینه که زیادی درباره شغل ها فکر میکنم که ببینم کدومش خوبه، آینده ش رو پیش بینی میکنم و هزار فکر دیگه و این باعث میشه بین شغل ها سردرگم بشم، آخرش هم به نتیجه نم
اولین قدم این هست که حس نیاز تغییر وجود داشته باشه.
اینکه از شرایط فعلیت راضی نباشی، ببینی ایستا و راکدی
و شوق رفتن داشته باشی 
شوق ساختن زندگی دوباره
شوق ساختن خودت ، حالت ، روحت
فعلا پر از شوقم
خدایا کمکم کن ، قدم در راهی گذاشته ام که میخواهم پایانش تو باشی.
با اینکه خیلی سخته تغییر زندگی و مسیر گذشته ، ولی برای ساختن باید تغییر داد.
اینجا شور زندگی دوباره به پا میشود.
بار دیگر زندگی ای که دوست خواهم داشت.
اینجا خلوت کده ی خانمی هست که بعد از ۳
برای کسی که نمی‌دونم.
نمی‌دونم کی هستی که داری تمام تاریخ این وبلاگ و همه‌ی حجم این چرت و پرتا رو زیر و رو می‌کنی و شاید باورت نشه که اصلاً حس خوبی ندارم اگه بفهمم کی هستی یا این‌که می‌شناسمت.
اگه یه کلام از من در مورد این کارت بخوای، اون "نکن"ـه.
قبل از این‌که از تصویر خودم توی ذهن تو بترسم و بخوام توجیهش کنم، یه توضیح بهت بده‌کارم ؛ من خیلی عوض شده‌م. همه‌ی این چیزهای افتضاحی که این‌جا نوشته‌م، من رو ساخته‌ن اما الآنِ من خیلی نزدیک نیست
Artist: DJ Fabio & Moon | Music Name: About To Make Mayo | Genre: Psychedelic | Released: 2016 | Album: Emotionally Unplugged | DJ Fabio & Moon - About To Make Mayo

هنرمند: دی جی فابیو و مون | نام موزیک: درباره ساختن مایو | سبک: سایکدلیا | تاریخ انتشار: 2016 | ملیت: آمریکا
دانلود آهنگ (دی جی فابیو) DJ Fabio با نام (درباره ساختن مایو) About To Make Mayo
ادامه مطلب
واقعیت اینه که من آدم قشنگی نیستم. حرفها و حرکات و تفکر قشنگی ندارم، من یه آدم معمولی‌ام که هیچی ندارم منتها از ادا درآوردن هم حالم بهم می‌خوره. من میان‌مایه و متوسط الحال و حتی پایین تر از این حرف‌هام و تو ۳۵ سالگی توان ادا درآوردن واسه یه پسربچه‌ رو ندارم که خوشی و موسیقی و پیانو و ورزش و و و زده زیر دلش و داره ادای غمگینا رو در میاره معیارمم اینه که اگه غمگین واقعی بود دنبال غمگینا نمی‌گشت ... حالا ... قضاوتم اینه فعلا... و من نمی‌خوام تو ۳۵
زندگی الا کلنگ اع
حالم از کلمه «زندگی» بهم میخوره 
زندگی یهو میبرتت بالا توی اوج 
یهو میارتت پایین و جوری میکوبتت زمین ک تا فیها خالدون ات درد میگیره
یروزی اونقدر عشقه و خوب ک دوست داری عمر جاودانه داشته باشی
یروز اونقدر حال بهم زن ک دوس داری همین ثانیه نه ثانیه بعدی تموم شه 
خیلی کثیف و چرکو اع زندگی
زندگی یه هاله ی مشکی و تاریک و کثیف و چرکو اع 
دوسش ندارم 
خیلی بد اع
مزخرف اع
خودشو دوس ندارم
ادماشو دوس ندارم
پول رو دوس ندارم
پول باعث شده اد
به چه می‌اندیشی!
نگرانی بیجاست...
عشق اینجا
و‎ ‎خدا هم اینجاست،
لحظه‌ها را دریاب
زندگی در فردا
نه، همین امروز است!
 
+++++++++++++++++++++++++++++++
اس ام اس های عاشقانه و زیبا
 
یك زن
برای زیبا ماندن
به دوستت دارم های
مردی نیاز دارد
كه هرروز آرام
در گوشش زمزمه كند
 
+++++++++++++++++++++++++++++++
اس ام اس های عاشقانه کوتاه
 
وقتی انسان‌ها همدیگر را دوست داشته باشند، همدیگر را می‌بخشند. اما وقتی دائما مجبور به این کار شوند، از دوست داشتن دست برمی‌دارند...!
 
++++++++++++++++++++
به راستی چرا باید اوقات فراغت مطالعه و بررسی شود؟
به این خاطر که فراغت برای مردم مهم است. فراغت مهم است چرا که ما به مقداری از آزادی نیازمندیم تا بتوانیم خود را درک کنیم و برای خودمان باشیم. فراغت مهم است چرا که ما به تحول و حفظ روابط با دیگران بر پایه‌ای فراتر از اجبار نیاز داریم. از آنجا که ما برنامه‌های خود را تنظیم و کنترل می‌کنیم، اولویت‌های خود را توسعه و رشد می‌دهیم و تا حد امکان در جستجوی ساختن یک زندگی کامل و غنی برای خودمانیم. این ف
خب آدم جایی می نویسه که مخاطب داشته باشه؛ یعنی معمولا اینطوریه. البته ممکنه کسی بگه که من خودم مخاطبامو میسازم؛ من به همچین کسی تبریک می گم، پشتکار خوبی داره!
من همچین پشتکاری ندارم؛ جایی که مخاطب نباشه مثل اغلب آدما حوصله نوشتن و حرف زدن ندارم؛ دیوونه نیستم که بلند بلند فکر کنم!
تنها چیزی که می تونه منو ترغیب به نوشتن کنه اشتباه بودن این گزاره است که توی بلاگ مخاطب ندارم.
سلام
من یک پسر دهه هفتادی هستم (متولد 1370) و به تازگی با یک دختر متولد 80 آشنا شدم، تقریبا نزدیک یازده سال تفاوت سنی داریم.
به ایشون خیلی علاقه مند هستم و ایشون هم به من علاقه دارن، از اون جایی که دختران از پسران زودتر به بلوغ فکری و جنسی میرسن و اینکه دهه هشتادی ها به خاطر تکنولوژی و شبکه های اجتماعی و ... خیلی زودتر رشد عقلی پیدا میکنند و ... ، به هر حال این اتفاقیه که افتاده و بنده هم سعی نمیکنم این خانم رو برای ادامه تحصیل و ... منع بکنم و سعی میکنم
شده هزارتا برنامه تو ذهنتون باشه و ندونید از کجا باید شروع کنید؟
هیچ جایی از خودم تو خونه ندارم برا همین سریع حواسم پرت میشه...
دلم میخواد حداقل یه اتاق داشته باشم که ندارم
از کجا شروع کنم؟
من حتی تو خوابگاه هم نمیتونم تنها باشم...
دلم میخواد یه جا باشه که مال خودم باشه
25 سالمه و هیچ جایی برای خودم ندارم حتی یه تخت یا یه کمد یا ی چیزی که بشه بری داخلش و از تمام آدمای دنیا قایم بشی....
کاش نیومده بودم تهران. متنفرم از خودم به خاطرش. اصلا حالم خوب نیست حتی نمیتونم راجع بهش حرف بزنم. دلم میخواد بمیرم. من حتی عرضه ی مردنم ندارم. حتی مرگم برام اتفاق نمیفته. حتی لیاقت مرگم ندارم. از همه متنفرم. از خودم از دنیا. کاش امشب تموم بشه. اینجا مینویسم شاید فقط خالی شم. وگرنه جای دیگه ای. رو ندارم. نه جاییو دارم نه کسیو. 
تاریخ دوباره تکرار میشه. اما این بار پست ها رو بی رحمانه دیلیت نمیکنم. نزدیک به سیصد تا پست رو دونه دونه به حالت پیش نویس درمیارم و په اولینش که میرسم، دست نگه میدارم. برای اینکه بدونم دو سه سال یک بار این اتفاق میوفته و من گرچه خوشحالم از اینکه خاطرات زیادی رو اینجا ثبت کردم، اما قدرت مرور همه ش رو ندارم. قدرت مرورش رو ندارم و الان دیگه دل پاک کردنش رو هم ندارم. و آره من همونم که یک روزی وبلاگ بروکلیِ آب پز رو، چند سال بعد ترمه طلا و چند سال بعد ن
- فکر میکنی در مسئله ازدواج، وضعیّت قدیم بهتر بود یا الآن؟: من فکر میکنم قدیم بهتر از الآن بود.
- ولی به نظر من الآن بهتره؛ ازدواجهای قدیم ندیده و نشناخته و از روی مصلحت بود، ولی الآن دخترا و پسرا خودشون با شناخت کافی همدیگه رو انتخاب میکنن.
: پس چرا آمار طلاق اینقدر رفته بالا؟!
- چون زنهای قدیم اهل سوختن و ساختن بودند، ولی الآن بیدار شده ند و به حقوق خودشون واقفند.
: ولی اونها خودشون گفته ن که شوهراشونو از صمیم دل دوست دارن. پسرای امروز خیلی هم از
- فکر میکنی در مسئله ازدواج، وضعیّت قدیم بهتر بود یا الآن؟: من فکر میکنم قدیم بهتر از الآن بود.
- ولی به نظر من الآن بهتره؛ ازدواجهای قدیم ندیده و نشناخته و از روی مصلحت بود، ولی الآن دخترا و پسرا خودشون با شناخت کافی همدیگه رو انتخاب میکنن.
: پس چرا آمار طلاق اینقدر رفته بالا؟!
- چون زنهای قدیم اهل سوختن و ساختن بودند، ولی الآن بیدار شده ند و به حقوق خودشون واقفند.
: ولی اونها خودشون گفته ن که شوهراشونو از صمیم دل دوست دارن. پسرای امروز خیلی هم از
«لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیهِ الْأُولَی».[1] تبرج از ماده برج مشتق شده است و برج به معنای ظهور و آشکار ساختن است. لذا بر قصر مرتفع ساختمان بلند برج اطلاق می‌شود، به‌ظاهر ساختن زیبایی‌های زنان در مقابل نامحرم تبرج گفته می‌شود.[2] تبرج یعنی خودنمائی زن در مقابل مردان[3] نامحرم. لذا معنی آیه این می‌شود: «مانند دوران […]
نوشته تبرج یا خودنمائی از علل بی‌حجابی اولین بار در گناه شناسی. پدیدار شد.
سلام وقت بخیر
من 18 سالمه، رشته م انسانیه و مدرسه دولتی درس خوندم. تا الان که 12 دهم هستم رتبه اول یا دوم بودم. دو سال قبل رو خیلی خوب خوندم. قصدم هم وکالت بود. ولی از عید پارسال که امتحانات دی رو دادم انگار همه انرژیم تموم شد. خرداد خودم رو کشوندم که عقب نمونم و رتبه اول بشم باز. تابستونم نخوندم. 
امسالم خیلی ضعیف شروع کردم. حس میکردم به درس علاقه ندارم دیگه. تا تصمیم گرفتم زبان بخونم که بهش علاقه دارم. هر چند کنکور زبان 98 ثبت نام نکرده بودم. گفتم پش

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها